کوروش جانکوروش جان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

دفتر ثبت خاطرات کودک ما

جیبیدد

بابا رضا تو خونه یه دونه پر هلو خورد و اومد از خونه بیرون تو راه..... کورش: بابا چی میخوری؟ بابا: پر هلو کورش: به منم بده بابا: ندارم کورش: دفعه بعد یکم پر بریز تو جیبیدت که هر وقت بهت گفتم پر هلو داری بگی اره. بابا: چشم😂😂😂😂
18 اسفند 1396

مولال

منظورم همون موبایل بود که شما بهش میگی مولال😂😂😂 صرفا جهت خاطره نویسی واسه عشقم. عاشقتم❤❤❤❤
4 اسفند 1396

دلنوشته های مادرانه

مگه داریم کسی بهتر از تو تویی که همه وجود من شدی با تمام سختیا. البته لذتاش اینقدر زیاده که سختیاش به چشم نمیاد. هر روز بزرگ شدنت را نظاره میکنم و با هر کار جدید اینو بهم گوشزد میکنی. الان که ۲ سال و ۷ ماه و چند روزته، میتونی کفشاتو خودت در بیاری، کاپشنتو خودت بپوشی و در بعضی مواقع که شلوارت راحت باشه میتونی اونو در بیاری و بپوشی. البته کفشاتم اگه راحت باشه میتونی خودت بپوشی. بهتره راجع به اینکه نسبت به انتخاب لباستم خیلی اصرار داری صحبت کنیم. اینو دوست ندارم. اونو میخوام. حالا هرچی من بگم پسر قشنگم اون بیشتر بهت میاد، حرف حرف خودته. الهی که من قربونت برم که همش دوست داری به من کمک کنی. میخوام میوه بشورم. میخوام ظرف بشورم. سفر...
24 دی 1396

کورش الملوک ونگ ونگیانی

بعضی وقتا که به گریه میفتی ،دیوونمون میکنی. ول کن معامله نیستی🙂🙂🙂 منم اسمتو گذاشتم "کورش الملوک ونگ ونگیانی" این اسمو از تو کارتون بچه خان برات انتخاب کردم. تو هم ازین اسم خیلی خوشت اومده. هر وقت ازت میپرسم مامان اسمتو چی گذاشته میگی"کورش.ملوک.ونگ ونگیانی" خیلی قشنگ این اسمو میگی و حسابی خوردنی میشی خیلی بامزه شدی پدر سوخته ...
19 آذر 1396

کاردستی...

وای که امروز چقدر بهمون خوش گذشت. کار با چسب و قیچی و ساخت کاردستی مامان میچید و کورش چسب میزد. بعد هم با هم میچسبوندیم. اینم نتیجه کارمون.... 🙂🙂🙂🙂 ...
4 آذر 1396