کوروش جانکوروش جان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

دفتر ثبت خاطرات کودک ما

قول و قرارای پدر بزرگ و نوه ای

عصر... باباعلی: فردا زود بیایا برات کوکو قندی پختم. کورش: باشه شب.... بابا رضا: بابا شام چی دوست داری بخوری؟ کورش: باباعلی گفتن زود بیایا برات توتو دندی پختم الهی که من قربون این زبون و خوش قولیات برم ...
4 شهريور 1396

پسر کتابخوان خودم❤️❤️❤️

الهی که من قربونت برم با این زبون‌ شیرینت. تو عاشق کتابی. هر از گاهی با هم به کتابفروشی میریم و من میشینم تا شما بری کتابایی که دوست داری را خودت انتخاب کنی. کتابهای داستان، قصه،شعر و اموزشی. همشو دوست داری. بعدشم که من یا بابا رضا واست چند بار میخونیم حفظ میشی و تکرار میکنی. بخصوص موقع خواب. وقتی همه خوابن شما داری تند تند برای خودت شعرا و داستانا را مرور میکنی. بخصوص شعر سلیمون. خیلی این کارت قشنگه. مثل همه کارای دیگت. یادت نره ما شما را خیلی دوست داریم.. ️ ️ ️ ...
1 شهريور 1396

رسیده، روز تولد تو....

پسر قشنگم این روز زیبا را بهت تبریک میگم. و از خدا برات سلامتی و موفقیت را آرزومندم. به همین مناسبت ما جشن تولدی برات ترتیب دادیم. البته نه امروز!  چون الان ماه رمضونه. روز 21 اردیبهشت. شب نیمه شعبان. که مصادف بود با تاریخ قمری تولدت. میهمانامونم مامانجان، عمو جواد، بابا علی، مامان ایران، عمه ریحانه و عمو حسینی، نگین و علیرضا، عمو مهدی و خاله منصوره بودن. شب خیلی خوبی بود و به ما خیلی خوش گذشت. یادت نره که همه ما شما را خیلی دوست داریم. ...
14 خرداد 1396

فرهنگ لغت جدید

تقریبا شما تمام کلمات را تکرار میکنی. البته نیاز به مترجم داری و مترجمتم فقط مامان نازیه - کورش نهار چی خوردی؟ - مُ (مرغ)، اِمه (قیمه) ، نُنود(نخود)، عَدَ(عدس) و امروز هم میگفتی تباب(کباب) - کورش سلام -للام -خوبی؟ -ممون(ممنون) بالی(باباعلی)، نِ(نگین)، رنانه(ریحانه)، مِنی(مهدی)، ممونه(منصوره)، اِنا(الناز)، دا(دایی) نهنا(شهناز)، عزِزا(علیرضا)، اَم عَ (امیرعلی)، عَم اوم(عمو امید) دمامام (دمپاییام) اَبابا(اسباب بازی) لَلو (لواشک)، آنا (آدامس) اِبِرِی(اسپری)   ...
24 فروردين 1396

بهار 96 مبارک

خوب خوب خوب..... سال هم نو شد و همه چی به خوبی و خوشی به پایان رسید. امسال دومین نوروز و شاید بهتره بگم سومین نوروزی بود که ما 3 نفره جشن میگرفتیم. هر چند امسال شروع سال خوبی برات نبود و با تب سال جدید را آغاز کردی. اما دو سه روز بعد خوب خوب بودی و همکاری لازم را در دید و بازدید با ما داشتی. عید امسال ما میزبان باباجان و مامان شهناز و دایی ها و خاله شادی بودیم و تقریبا تمام عیدو کم و بیش با هم بودیمم. شما هم که حسابی با بچه ها بخصوص امیرعلی بازی کردی. از جمله اتفاقات و شاید بهتره بگم دسته گلهایی که تو عید توسط شما به آب داده شد، روزهای آخر عید بود و خونه عمه ریحانه که گوشی عمو مهدی را از طبقه سوم پرت کردی پایین و گوشی را نی...
24 فروردين 1396