در آستانه دو ماهگی
کورش عزیزم
روزها در پی هم در گذرند و شما روز به روز بزرگتر میشی.
هر روز هوشیاری شما بیشتر میشه و ما هر از گاهی از شما کار جدیدی میبینیم.
تقریبا مامان و بابا را به طور کامل میشناسی. هر جا باشی و صدای ما را بشنوی سرتو برمیگردونی و دنبال صدای ما میگردی.
وقتی رو شونم میذارمت سعی میکنی سرتو بیاری بالا و در همون حالت نگهش داری. اما یکم که نگه میداری گردنت خسته میشه و سرت میفته.
بعضی وقتها با خنده هات خستگی های روز و شب بیداری ها را از تن من و بابا رضا بیرون میکنی.
موقعی که گشنه باشی یا زیر پات کثیف باشی با حرکات قشنگت میتونی به ما بفهمونی که مشکلت چیه.
خلاصه که روزهای قشنگی را داری برای ما رقم میزنی و ما هر روز به عشق شروع یه روز جدید با تو از خواب بیدار میشیم.
و نه تنها برای ما که با حرکات خوشگلت هر روز خودتو بیشتر تو دل اطرافیانت هم جا میکنی.
خلاصه تو یه جمله: من و بابا رضا تو را خیلی دوست داریم.