کوروش جانکوروش جان، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

دفتر ثبت خاطرات کودک ما

شروع زندگی سه نفره

بالاخره من و شما بعد از 21 روز آموزش سخت کودکیاری شامل شیر دهی، شستشو، تعویض پوشک، گرفتن باد گلو، حمام کردن، ناخن گیری، چگونگی مصرف دارو و.... به اصفهان اومدیم. روز سختی بود. من و شما اولین بار بود که تنها بودیم و تنهایی مسافرت میکردیم. اما شما همکاری لازم را داشتی و با خوردن پستونک در طول پرواز دچار گوش درد نشدی. وقتی رسیدیم بابا رضا منتظرمون بود و با دیدن شما حسابی ذوق زده شده بود. بعد هم برای اولین بار شما رفتی خونه بابا علی. اونجا هم که همه منتظرت بودن به دیدنت اومدن. بعد از یه روز اقامت منزل بابا علی روز جمعه ما به خونه خودمون اومدیم و زندگی سه نفره خودمون را آغاز کردیم. زندگی ای سرشار از عشق و انگیزه.... به خونه...
15 تير 1394

تولدت مبارک روشان جون

امروز دختر خاله آرزو، با اینکه در زمانی که شما تو شکم مامانی بودی یک روز از اون کوچیکتر بودی، با اختلاف سنی 17 روز با شما به دنیا اومد. ما هم از طریق این وبلاگ به خاله آرزو و عمو وحید تبریک میگیم.  انشالله قدمش واسشون پر از خیر و برکت باشه. ...
31 خرداد 1394

زیارتت قبول پسرم

دیشب شما در 16 روزگی به همراه مامان و پدر جون و مادر جون برای اولین بار در تاریخ زندگیت به زیارت امام رضا رفتی. زیارتت قبول پسرم. ...
31 خرداد 1394

بعد از تولد تو

کوروش عزیزم با اومدنت شادی و نشاط خاصی را به زندگی همه ما بخشیدی. از این که تو را در جمع خودمون داریم همگی خیلی خوشحالیم. این چند روز خیلی سرمون شلوغ بود و هر کی را که دوست داشتیم و دوستمون داشت در اطراف خودمون داشتیم. و همه با تشریف فرمایی و تماسهای تلفنی در شادی ما شریک بودند. البته هنوز این رفت و آمد ها ادامه داره و جا داره از همگی در این وبلاگ تشکر کنیم. همه هم برای شما کادوهای زیادی آوردند.... شما تو کلکسیون اسباب بازیهات الان: یه قطار بزرگ داری که با مسافرهای زیادی که توی ایستگاه منتظر و توی واگنهاش داره با شادی روی ریلش حرکت میکنه. یه ساز داری که هر وقت هوس آهنگ زدن کردی میتونی از اون استفاده کنی. و یه ماشین...
19 خرداد 1394

رسیده روز تولد تو....

پنجشنبه. 14خرداد ماه 1394هجری شمسی. ساعت 9:35. بیمارستان سعدی اصفهان. پسری بنام کوروش تحت درمان سرکار خانم دکتر شهناز فشارکی بدنیا آمد. قدمت مبارک پسرم. خیلی دوست  داریم. ...
15 خرداد 1394

فردا تو میایی....

از خونه ما نا امیدی ها سفر کرده گویا دعاهای من خسته اثر کرده من لحظه ها را میشمارم تا رسد فردا آن لحظه خوب در آغوشت کشیدن ها . . .   فردا تو میایی...... ...
13 خرداد 1394