سینه خیز
پسر قشنگم دیروز وقتی داشتم با عمه ریحانه صحبت میکردم، یهو دیدم از تو اتاق داره صدای قاشق چنگال میاد!!! اومدم دیدم شما از اون سر اتاق اومدی این طرف و داری با قاشق چنگالای توی بشقاب بازی می کنی. البته از دو سه روز قبل سینه خیز میرفتی ولی در حد 10 یا 15 سانت. بیشتر نبود. موضوع را شب برای بابا رضا تعریف کردم. خیلی اونم هیجان داشت ببینه چطور سینه خیز میری. تا اینکه... سر سفره شام برای اینکه خودتو به لیمو ترشا برسونی از کنار اسباب بازیات سینه خیز اومدی بطرف سفره غذا. و این لحظه قشنگ را برای ما در آستانه 8 ماهگیت رقم زدی ...
نویسنده :
مامان کوروش
12:07