کوروش جانکوروش جان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دفتر ثبت خاطرات کودک ما

سینه خیز

پسر قشنگم دیروز وقتی داشتم با عمه ریحانه صحبت میکردم، یهو دیدم از تو اتاق داره صدای قاشق چنگال میاد!!! اومدم دیدم شما از اون سر اتاق اومدی این طرف و داری با قاشق چنگالای توی بشقاب بازی می کنی. البته از دو سه روز قبل سینه خیز میرفتی ولی در حد 10 یا 15 سانت. بیشتر نبود. موضوع را شب برای بابا رضا تعریف کردم. خیلی اونم هیجان داشت ببینه چطور سینه خیز میری. تا اینکه... سر سفره شام برای اینکه خودتو به لیمو ترشا برسونی از کنار اسباب بازیات سینه خیز اومدی بطرف سفره غذا. و این لحظه قشنگ را برای ما در آستانه 8 ماهگیت رقم زدی ...
12 بهمن 1394

مااااااااماااااااااااااان

کورش عزیزم دیروز وقتی داشتی گریه میکردی یه دفعه وسط گریه هات گفتی مااااااامااااااااااااااااان.... اولش باورم نشد. گفتم شاید اشتباه شنیدم. اما دوباره شب وقتی داشتی گریه میکردی و میخواستی بیای بغل مامانی همینطوری مامان را تکرار کردی. دیگه باورم شد. فهمیدم گوشام بهم دروغ نمیگن. اونجا بود که از خوشحالی میخواستم پرواز کنم. لحظه های قشنگی را داری برای ما رقم میزنی گلم. یادت نره ما همه شما را خیلی دوست داریم ...
2 بهمن 1394

نشستن

کورش عزیزم شما امروز یعنی دقیقا در سن 7 ماهگی موفق شدی بشینی. هر چند هنوز وقتی یه کم میشینی خسته میشی. و حتما باید یکی از ما مواظبت باشیم که زمین نخوری. البته بخوام برات دقیق تر بگم حدود 3 یا 4 روزه که میتونی بشینی ولی امروز در مقابل اون استقامت بیشتری را نشون دادی. باز هم ما این موفقیت بزرگ را بهت تبریک میگیم و از خدای بزرگ میخوایم که روز به روز پله های ترقی را طی کنی. ...
14 دی 1394

اولین آرایشگاه

کورش عزیزم دیروز من و بابا رضا برای اولین بار شما را به آرایشگاه بردیم. اولش آروم نشستی. اما وقتی با آب پاش داشتن سرت را خیس میکردن ترسیدی و به گریه افتادی. بابا رضا هم شما را بغل کرد و آرایشگر مهربون یه کمی از موهای شما را توی دل بابا رضا کوتاه کرد. اما به چتری هات که رسید چون کار خطرناکی بود از بابا رضا خواست که شما را روی صندلی بنشونه. اما باز هم ترسیدی و شروع کردی به گریه کردن. اینجا بود که کلیپ پیرمرد مهربون به کار اومد و شما را مشغول تماشا کرد تا آرایشگر مهربون کارشو انجام بده. ولی در کل از اونچه تصور میکردیم آرومتر و بهتر بودی... مبارکت باشه گلم.  خیلی خوشگل شدی ...
29 آذر 1394

چیک چیک

کورش جان امروز قراره شما برای اولین بار تجربه رفتن به ارایشگاه را داشته باشی. خدا کنه آرایشگاه رفتنت هم مثل یقیه کارات بدون ترس و گریه باشه. این عکس را به عنوان لوگو برای این مناسبت درست کردم ...
28 آذر 1394

اولین بوسه

کورش عزیزم از دیروز تاحالا یاد گرفتی مامانو بوس میکنی. اونم چه بوسی...... وقتی مامانی را بوس میکنی تمام خستگیهاش از تنش در میره. مرسی که در کنار ما هستی. خیلی دوست داریم ...
4 آذر 1394

مادرانه3

در پیمودن راه نباید عجله کرد.  همون طور که نباید یه راه رو خیلی یواش رفت تا آدم دیر برسه، نباید خیلی هم تند رفت تا آدم هیچ وقت نرسه. عجله باعث می شه که آدم زیبایی های مسیری رو که داره می ره نبینه و ممکنه هم هست که تو راه تصادف کنه.   توی راه غیر از ما افراد دیگری هم هستند.  افرادی خیلی زیادی از راه های توی شهر و بیرون از شهر استفاده می کنن و می خوان به مقصدشون برسن. اونها هم حق دارن از راه استفاده کنن. ما نباید فکر کنیم راه مال ماست و فقط ما حق استفاده از اون رو داریم.   بعضی از راه ها شلوغ و بعضی ها خلوت هستند.  تو راه های شلوغ نمی شه با سرعت رفت. تو این راه ها باید آدم خیلی حوصله و تمرکز داشته باشه و...
7 آبان 1394

مادرانه2

عزیزم دلم، فکر کردم بد نیست یه مقدار در مورد یه موضوع خیلی مهم در زندگی انسان با تو صحبت کنم: راه (یول، road ، مسیر). راه، به واسطه ای می گن که شرایط انتقال آدم رو از یک نقطه به نقطه دیگه فراهم می کنه. مثلاً ما اگه بخواهیم از خونه بریم شهر بازی باید از راه استفاده کنیم یا مثلا اگه بخواهیم از مدرسه بریم خونه باید از راه خودش بریم. به راه های توی شهر می گن خیابان و به راه های بین شهرها می گن جاده.   راه ها دو دسته اَن: مکانی، زمانی . این راه دوم رو بعداً برات توضیح می دم. ما در این نامه فقط در مورد راه های مکانی صحبت می کنیم. برای استفاده از راه ها چن تا نکته است که باید بهشون توجه کرد.   راه باید انتخاب بشه.  آدم ...
5 آبان 1394

مادرانه (به تقلید از پدرانه دکتر پویا کیان)

پسر عزیزم داشتم مطلبی را توی وبلاگ استاد خوبم دکتر پویا کیان میخوندم.به نظرم اومد مطلب جالبیه و تو هم میتونی در آینده ازش درس بگیری . با توجه به اینکه تمام دارایی دانشی ما از معلمان عزیزمون هست، این را هم جزو آموزه های استاد ثبت میکنم ..... امیدوارم زمانی که بزرگ شدی و خوندن و نوشتن را یاد گرفتی این مطالب را با دقت بخونی و ازش درس بگیری . عزیز دلم . چیزهایی وجود دارن که جزو دارایی ها و اموال تو محسوب می شن. به زبون ساده تر، مال تو هستن. اول از چیزای کوچیک شروع می کنم : یه آویز زنگدار، یه مقدار کتاب،  یه ویترین پر ازاسباب بازی های پسرونه از قبیل ماشین و هلیکوپتر و قطار و توپ و .. و چن تا عروسک دیگه. ...
5 آبان 1394